سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آغاز سفر

سلام

این اولین پست این وبلاگه و همونطور که از اسم این وبلاگ میشه فهمید من یه معتادم.

من کاری ندارم که دکترا و روانپزشکا در مورد ترک اعتیاد چی میگن و چه روشهایی رو پیشنهاد میکنن.

من اینجام چون به این نتیجه رسیدم که معتادم و چون به این نتیجه رسیدم که میخوام اعتیادم رو کنار بگذارم.

تصمیم گرفتم حالا که میخوام این لعنتی رو ترک کنم ، همه تجربیات و حالاتم رو اینجا ثبت کنم به دو دلیل

1- اینکه اگر یه وقت خدایی نکرده دوباره داشتم هوس میکردم که برگردم سراغ این زهر ماری با خوندن حالم تو این روزا یاد سختی ترک کردن بیفتم

و

2- شاید یه بنده خدایی که مثل من بود با خوندن این تجربیات دلگرم بشه به ترک کردن و اینکه میشه این لعنتی رو ترک کرد ، چون من مطمئنم که موفق میشم.

اول باید خودم و نوع اعتیادم رو معرفی کنم :

من یه پسر 28 ساله هستم که دقیقا 15 روز دیگه 28 سالم تموم میشه و وارد 29 سال میشم.لیسانس دارم و مهندسم ، هرچند در این مورد لیسانس به هیچ کاریم نمیاد.سر کار میرم و هیچ کس هم نمیدونه که من معتادم...

الان حدود 1 ساله که معتادم .

اولش تفریحی بود ، مثل همه معتادای دیگه. و البته مثل معتادای دیگه هیچ وقت فکر نمیکردم که گرفتارش بشم.

بعدش یواش یواش بهانه ها برای مصرف زیاد شدن.

اینم بگم که چی منو معتاد کرد :

1- این خیال که با مصرف مواد تو سکس خیلی قوی تر میشم

2- اینکه با مصرف مواد انرژیم برای کار کردن دو سه برابر میشه.( ذهنی و بدنی )

میدونی ؟ من به این نتیجه رسیدم که آدم معتاد هیچ تلقی درستی از خستگی نداره...چون هر وقت خسته میشه با یه شارژ کوچولو دوباره همه چی یادش میره و دوباره میتونه با قدرت کار کنه. البته نمیدونم...شاید در مورد من اینجوریه

الان همه از انرژی من سرکار تعجب میکنن و اینکه من چقدر پیگیرم تا یه کاری به نتیجه برسه و خسته نمیشم...البته هیچ کس نمیدونه که موضوع چیه...

راست و حسینی بگم ، خسته شدم ... از اینکه نمیتونم برم مسافرت ، از اینکه نمیتونم از تهران خارج بشم مگه اینکه همراه داشته باشم ، از اینکه بعضی وقتا که دوستام دعوتم میکنن تا کنار هم یه مشروب بخوریم نمیتونم همراهی شون کنم ، از اینکه همه فکر و ذکرم به اینه که یه وقت خمار نشم که تابلو بشم...

بدچیزیه لامصب...یواش یواش دارم میفهمم که مسخ شدن یعنی چی...اینکه همه امور زندگیت رو جوری بچینی که خمار نشی...

الان تقریبا 6 ماهه که هر روز حدود 1 گرم شیره تریاک میخورم .آخرین بار دیروز بود...

امروز دوتا قرص متادون خوردم...یکی ساعت 8 صبح و یکی هم ساعت 12 ظهر...

من به هیچ عنوان روشی رو که دارم پیاده میکنم به کسی توصیه نمیکنم ، این روش منه ، خودم ابداعش کردم و خودم هم اجراش میکنم و از خدا میخوام که کمکم کنه تا موفق بشم ، پی همه چیز رو هم به تنم مالیدم...

از فردا متادون هم نمیخورم...امشب یه دونه آمپول متاکاربامول زدم ، همین نیم ساعت پیش . تجربه بهم میگه که اولین اتفاقی که برام میفته اینه که زانوهام درد میگیرن و پاهام بی قرار میشن و داغ...

یه آمپول نوروبیون هم زدم ، همون ب-کمپلکس خودمونه ، برای اینکه بدنم قویتر باشه...

برای بی خوابی هم یه فکری کردم...امشب میخوام 2 تا زاناکس بخورم...چون مطمئنن دچار بیخوابی میشم...

ساعت 9:45 شبه...اگه ساعت 10:30 قرصا رو بخورم تا ساعت 11 حتما خوابم میگیره...

البته زاناکس رو هم خیلی زود کنار میذارم...شاید یه هفته بیشتر ازش استفاده نکنم.

دیگه اینکه گلاب به روتون احتمالا فردا اسهال میشم...چون این تجربه رو هم دارم ، واسه همین دیفنوکسیلات گرفتم و با خودم دارم تا هر وقت شروع شد برای جلوگیری از آبروریزی هم که شده ازش استفاده کنم...

و یه چیز مهم دیگه...یه قرصی دارم به اسم کلونیدین ، اینجوری که من فهمیدم برای تخفیف علایم ترک موثره ، ولی باید با احتیاط مصرف بشه.

دوز مصرفی کلونیدینم  هم اینه : 4/1 قرص در هر 12 ساعت که به مرور این رو هم کنار میگذارم.

امروز شنبه بود...پیش بینی میکنم که یکشنبه و دوشنبه سخت ترین روزهام باشن و از سه شنبه به بعد علائمم باید شروع کنن به کم شدن.
هر اتفاق و هر حالتی که برام پیش بیاد رو اینجا مینویسم ، همچنین هر چیزی رو که مصرف کنم...

اگه اتفاقا کسی گذارش به اینجا افتاد و این صفحه رو خوند ، ازش میخوام که تو دلش یه موفق باشی بهم بگه...

خوب دیگه ، میرم...

خدایا کمکم کن.

تا فردا و پست بعدی...